قصه برای اموزش احساسات سرمایه گذاری  بزرگ، مهم و اساسی برای آینده است و به آن ها کمک می کند تا در آینده نیز به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنند و احساسات خود را به شکلی درست و سالم بیان کنند.

در کنار قصه برای اموزش احساسات، برای آموزش احساسات به کودکان می توانید موارد زیر را امتحان کنید:

برای کودکان کتاب بخوانید و داستان تعریف کنید.
با کودکان درباره احساسات خود صحبت کنید. حتی می توانید احساسات خود را در زمان های مختلف به آن ها بگویید مثلا ” از اینکه تو مرا در آغوش کشیدی خیلی خوشحال شدم”
به کودکان اجازه دهید تا احساسات خود را بیان کنند، به هیچ عنوان احساسات او را قضاوت نکنید و بدون هیچ حواس پرتی به آن ها گوش دهید.
بیان احساسات با موسیقی و نقاشی یا سفالگری نیز ممکن است بنابراین به کودک خود راه مناسب را برای بروز احساسات نشان دهید. ممکن است حتی کودک شما دوست داشته باشد بنویسد.
احساسات خود را به درستی بیان کنید تا از شما یاد بگیرند.
برای ایجاد رفتار مناسب کودک، او را تشویق کنید تا به مرور یاد بگیرد که بروز احساسات امری مثبت و مفید برای او است.
از نام گذاری احساسات استفاده کنید، در مورد اسم احساسات مختلف و لحظه ای که آن احساس ایجاد می شود با کودک خود صحبت کنید.
انیمیشن آموزش احساسات به کودکان نیز به شما کمک می کند به این منظور می توانید انیمیشن درون و بیرون ( inside out) را برای کودک خود بگذارید.
شعر احساسات برای کودکان
قلب کوچک من یه عالمه احساس داره

گاهی شاده و گاهی خیلی غم داره

گاهی عصبانی میشه

گاهی می‌ترسه و جمع میشه

گاهی خجالت میکشه

یه گوشه مچاله میشه

قلب کوچک من یه عالمه احساس داره

گاهی دلش میخواد یه جا تنها باشه

اما همیشه می‌خواد یه عالمه دوست داشته باشه

من میدونم

همه این حس‌ها طبیعیه

مهم اینه یاد بگیرم با این حس‌ها چیکار کنم

مامانم به من میگه

احساسمو نقاشی کنم

یا باهاش شعر بسازم، داستان بگم

مامانم به من میگه من یه عالمه احساس دارم

و این خیلی قشنگه

قلب کوچک من یه عالمه احساس داره

پیشنهاد مشاور: ۹ بازی احساسات برای کودکان (کودکان ۹ تا ۱۵ سال)


قصه برای اموزش احساسات

۱.احساسات رنگی
در سرزمین های دور دختری زیبا و شاد به نام مینا زندگی می‌کرد که عاشق رنگ ها و نگاه کردن به آن ها بود.  یک روز صبح که مینا بیدار شد متوجه شد که تمام رنگ های دنیا ناپدید شده اند و دنیا به رنگ خاکستری درامده است. هم چیز غمگین شده بود و سارا نمی دانست که چکار کند تا دوباره رنگ ها برگردند. ناگهان پرنده ای رنگارنگ و زیبا ظاهر شد و به سمت سارا آمد. سارا با ناراحتی گفت ” رنگ ها کجا رفته اند؟ من باید چکار کنم؟” پرنده رنگارنگ لبخند زد و گفت ” لازم نیست ناراحت باشی من بهت کمک می کنم تا دوباره جهان را رنگارنگ کنی”

پرنده مینا را به دیدن گل ها برد، هرکدام از گل ها رنگی داشتند. پرنده با صدایی زیبا به مینا گفت ” به هر گل نگاه کن و بگو چه احساسی داری؟”

مینا به گل‌های سفید نگاه کرد و با هیجان گفت: من احساس آرامش پیدا میکنم.

گل های قرمز را لمس کرد و گفت : من محبت را احساس می کنم.

گل های زرد را با شوق نگاه کرد و گفت: رنگ زرد باعث میشه کلی هیجان و شوق داشته باشم.

پرنده با هیجان به به سارا نگاه کرد و گفت: “احساسات تو مثل گل ها هستند، خاکستری هم رنگی است و غم هم احساس است باید آن را به عنوان بخشی از زندگی بپذیری .”

از آن روز به بعد، مینا به تمام احساسات خود احترام می‌گذاشت و سعی می‌کرد از هر لحظه زندگی خود لذت ببرد حتی اگر غمگین باشد.

منبع:کانون مشاوران ایران-۵ قصه برای اموزش احساسات کودکان