اگر از جمله کسانی هستید که مدتی است خود واقعی تان را گم کردید و از این وضعیت نا بسامان بیزارید بدانید که تنها نیستید...پس با ما همراه باشید...


گم کردن خود به چه معناست؟


گاهی یک اتفاق،یک تصادف و یک رویداد می تواند زندگی یک شخص را فلج کند و ثمرات آن چیزی جز افسردگی و فرار از خود نخواهد بود...

شخصی که خود را گم می کند نسبت به همه ی امور روزمره و اطرافیان بی تفاوت و بی اهمیت است و گاهی ترجیح می دهد نسبت به آنان حتی فکر هم نکند!


اگر خود شخص تمایل به درمان و تغییر نداشته باشد باید منتظر ضربات جبران ناپذیر و مهلک به زندگی خود باشد...


علائمی از این حالت روانی را با هم مرور می کنیم:


نداشتن هدف و غایت در زندگی
عدم انگیزه و برنامه ریزی روزمره برای خود
خواب بیش از حد
عدم شرکت در مهمانی ها و دورهمی های دوستانه
پرخاش به اطرافیان حتی با کوچک ترین مسائل
به هم ریختگی محیط و عدم تمایل برای نظافت آن
پرخوری
عدم رسیدگی به نظافت شخصی
و...


ممکن است عده ای این نوع حالت روانی را با تنبلی اشتباه بگیرند که شباهت علائم مسبب این قضیه است...


فردی که خود واقعی اش را گم کرده و کسی که نسبت به همه ی امور روزمره ی خود آگاه اما بی تفاوت است تفاوت بسیار زیادی دارد.

درمورد کسی که خود را گم کرده باید گفت که یک اتفاق ناگوار چنان ضربه ای به زندگی وی وارد کرده که شخص از لحاظ روحی قادر به پذیرش آن نیست و با لجبازی زندگی خود را ساقط می کند.


می خواهم چه کسی باشم


بسیاری دیگر از این افراد از عدم اعتماد به نفس شدیدی برخوردار هستند چنان که قصد ندارند برای زندگی خود هدفی را معین کنند.


و گاهی خود را لایق موفق شدن و هدف داشتن نمیدانند...


این دسته از افراد عموما افرادی هستند که در قدیم و یا در کودکی توسط اطرافیان و والدین به شدت تحقیر شدند و کمتر بخاطر کارهای مثبت تشویق شدند و یا اصلا تشویق در فرهنگ لغت آنان جایی نداشته است.


فروید،روان کاو برجسته ای که مکتب و رویکرد روان کاوی را برای اولین بار پایه گذاری کرد معتقد بود که انسان در بدو تولد در شرایط خاصی رشد میکند که این شرایط ممکن است شامل هر چیزی و هر رفتار مثبت و منفی باشد.

با هر عملی نسبت به کودک عکس العمل آن در بزرگسالی کودک شکل خواهد گرفت و عواقب آن در سنین بالا ظهور خواهد کرد.

این عوارض ممکن است جسم و روان فرد را تحت الشعاع قرار دهند و یا ممکن است روی روح فرد اثر مثبت و منفی بگذارند.


البته عموم افرادی که مدعی میشوند که خود را گم کرده اند به صورت مقطعی و موقت دچار این مشکل می شوند و این حالت به دوران کودکی و نحوه ی رشد این دسته از اشخاص ارتباطی نخواهد داشت. 


همه ی افراد در طول زندگی خود حس استیصال و درماندگی را تجربه کرده اند و به وجود آمدن چندان غیر معمول نیست...

خصوصا در سن بلوغ که هر دختر و پسر نوجوانی که درآستانه این اتفاق مهم است حس مبهم گم شدن را پیداخواهد کرد که با پیدا کردن علایق و اهداف آینده ی خود می تواند به راحتی این دوران پر تلاطم و بحرانی را پشت سر بگذارد.


چگونه خود را پیدا کنم؟


1-از غار تنهایی ات بیرون بیا!یک کاغذ سفید بردار و علایقت را بنویس،روزانه به هرکدام از آن ها وقتی را اختصاص بده...


2-با افرادی که از وجودشان لذت میبری رفت و آمد کن و انسان هایی که به خودشان این اجازه را می دهند که مدام تحقیرت کنند را از زندگی ات بیرون ببر


3-یک لیست بلند بالا از توانایی هایت تهیه کن و به دیوار اتاقت بزن حالا متوجه شدی چقدر توان مند هستی!


4-سعی کن محیط اطرافت را همیشه تمیز و منظم نگه داری،تمیز کردن اطراف و زدودن کثیفی ها حس اعتماد به نفس و ارزشمند بودن به تو خواهد بخشید


5-به خودت برس...با رسیدگی به استایل و شمایل ظاهری ات هم حس خوبی در خودت ایجاد می کنی و هم به بقیه می فهمانی چقدر عزت نفس داری و برای خود و ظاهرت ارزش قائل هستی.


6-از عطر و ادکلن استفاده کن...استفاده از عطر و ادکلن به یک فرد در اولین برخورد شخصیت و اعتبار ظاهری خواهد بخشید،گذشته از آن خودت با رایحه ای که به همراه داری حس خوب و انگیزه ی بسیار بسیار زیادی پیدا خواهی کرد...


7-بابت کارهای مثبت و خوبی که انجام میدهی به خودت پاداش بده و از خودت تشکر کن


8-نسبت به وسایلت حساس باش و از آن ها مراقبت کن 


9-هرروز به خودت یادآوری کن که تو اشرف مخلوقات هستی و هیچ کس اجازه ندارد تورا تحقیر و به خاطر کاری سرزنش کند


10-در برخورد با دیگران با وقار و خوش قلب باش،به همه احترام بگذار حتی به کسی که برایت کار می کند


11-در زندگی ات تحول ایجاد کن و هیچوقت اجازه نده تا همه چیز برایت یک نواخت و تکراری شود


به امید شادابی و سلامتی روزافزون برای همه


منبع: فرجی ، ریحانه ، 1398 ، خودم را گم کردم ، تالار روانشناسی و مشاوره ازدواج همیاری ، ایران