اهداف ازدواج مشخص شده و دلایل این امر الهی واضح است درست است که ایناهداف برای هر فردی با فرد دیگر متفاوت است اما کلیت و ماهیت آن معلوم و بدون تغییر است. یکی از اهداف ازدواج که نقش کمرنگی در این امر دارد حس داشتن تکیه گاه و یا به نوعی فرار از تنهایی است. کسی که ازدواج می کند خوب است که احساس می کند دیگر تنها نبوده و می تواند همه جانبه به روی فردی دیگر تکیه کند اما برخی ازدواج می کنند تا از محیط خانواده دور شده و دیگر تنها نباشند درواقع آنان به هر قیمتی که شده خواستار ازدواج بوده و فرار از تنهایی را دلیل اصلی ازدواج بیان می کنند.
این افراد که اغلب دختران تشکیل دهنده آنان هستند، به جنبه های دیگر ازدواج که همان مسئولیت پذیری مدیریت در زندگی می باشد فکر نکرده و پس از ازدواج دچار مشکل می شوند. آنان به دلیل عدم آمادگی و همچنین عدم توانایی در مدیریت مشکلات زندگی خوبی را تجربه نکرده و علاوه بر احساس تنهایی دوباره و اینبار در مشکلات، احساس شکست در زندگی را نیز تجربه خواهند کرد.
ازدواجبرای فرار ازتنهایی
تنها بودن و تنهایی مقوله های جداگانه ای هستند: «تنها بودن یک پدیده اجتماعی است: شما با دیگران نیستید. از سوی دیگر، تنهایی یک پدیده روانی است. شما می توانید حتی در میان صدها نفر احساس تنهایی کنید و می توانید با هم احساس تنهایی کنید.
درست است که ازدواج به کاهش احساس تنهایی برای بیشتر افراد کمک می کند و افراد متاهل از نظر آماری کمتر از افراد مجرد احساس تنهایی می کنند.تضمینی برای ازدواج و رهایی از تنهایی وجود ندارد.
ازدواج حتی می تواند به یک تله تبدیل شود: “به عنوان یک فرد متاهل، شما گاهی اوقات فرصت های کمتری برای ایجاد ارتباطات دیگر دارید.
آیا افراد معروف هم درگیر این حس می شوند؟
موفقیت، شهرت، تحسین هم کمکی به حل این حس نمی کند و نمونه های آن: چارلی چاپلین، جودی گارلند، مرلین مونرو، مارلون براندو، پرنسس دایانا.
حس تنهایی
تنهایی جهنم استاحاطه شدن توسط افرادی که به آنها تعلق ندارید یا افرادی که احساس می کنید توسط آنها طرد شده اید، باعث درد عمیق و وجودی می شود، که در نهایت بدترین نوع دردی طولانی مدتی است که می توانیم احساس کنیم. آزمایشها نشان میدهند که ما طرد اجتماعی را به روشی مشابه با درد فیزیکی تجربه میکنیم، و هر دو به روشی مشابه در مغز پردازش میشوند: هم در درد فیزیکی و هم در درد اجتماعی، ناحیهای از مغز فعال است که با درد عاطفی ارزیابی تأثیرات و تجربیات حسی.(منبع Im Gefängnis der Einsamkeit) مرتبط است.
امیدوارم نه برای همیشه
معمولاً تنهایی یک وضعیت موقتی است. اغلب در مراحل انتقالی دشوار زندگی رخ می دهد،
برای مثال پس از تغییر شغل یا خروج فرزندان از خانه والدین. ما از دست دادن را احساس می کنیم و برای آن سوگواری می کنیم.
اما حتی درد پس از مرگ در مجاورت هم معمولاً در نقطهای فروکش میکند، پس از یک مرحله کنارهگیری، فرد احساسات را از بین میبرد و خود را دوباره در زندگی اجتماعی ادغام میکند.
با این حال، زمانی که تنهایی از بین نمی رود، زمانی که به یک بیماری مزمن تبدیل می شود، بد می شود. چگونه این اتفاق می افتد؟
بخشی از حساسیت به تنهایی در ذات فرد است و محصول ژن ها و اجتماعی شدن است. دورت بومسما، متخصص ژنتیک رفتاری و تیمش در دانشگاه آزاد آمستردام در مطالعات دوقلو مشخص کردند که دامنه تنهایی در جامعه ما حدود ۴۸ درصد ژنتیکی است . مارتین هاتزینگر همچنین مشاهده کرده است که افراد از نظر نیاز به ارتباط، تعلق و نزدیکی درک شده با دیگران متفاوت هستند.
هاوتزینگر می گوید افرادی که به شدت به قضاوت دیگران وابسته هستند، به ویژه در معرض خطر تنهایی هستند. با این حال، کاچیوپو خاطرنشان میکند که به درجات مختلف، همه ما اینطور هستیم: «برای ما بینهایت مهم است که دیگران در مورد ما چه فکری میکنند – تصادفی نیست که سه مورد از ده فوبیای رایجی که افراد برای درمان آنها اقدام میکنند، مربوط به اضطراب اجتماعی است.: ترس از صحبت کردن در جمع، ترس از جمعیت و ترس از غریبه ها .